به نام او که موسیقی کیهانی را عاشقانه می نوازد
تولدی دیگر
همه ی هستی من آیه ی تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شگفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب وآتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر می گردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصله ی رخوتناک دو هماغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید" صبح بخیر"
زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست
که نگاه، در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با در یافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهاییست
دل من
که به اندازه ی یک عشقست
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گل هل در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای
وبه آواز قناری ها
که به اندازه ی یک پنجره می خوانند
فروغ فرخزاد
سلام . خوبی ؟ متن قشنگی بود . لذت بردم . منم به روزم عزیزم . خواستی بیا . قربانت / سهیل
سلام وبلاگت عالیه
قالبت هم خیلی قشنگه موفق باشی
سلام
به نظر من شما با این همه فعالیت اگه در میهن بلاگ یا بلاگ فا
عضویت بگیرید موفق تر خواهید بود.
...:::شهاب استار:::...