آمدی یک روزی..........مثل یک بارش باران ناخوانده بودی و مرا خیس نمودی

 

قطره باران نگاهت آنروز

 

یاد تو هست دلم را بردی وقتی از گرمی احساس قشنگت گفتی  و من آنروز

 

نمیدانستم گل احساس تو خواهد مرد

 

آمدی یک روز تا شوی ناجی هر لحظه تنهایی من...

با خودم میگفتم : چه حریمی دارد گرمی دستانش چه بهاری دارد آبی چشمانش

 

میشود عاشق بود....گل احساسش عجب خوشرنگ است

 

 بی وفایی دروغ در نظرش بی رنگ است و

 

من آنروز نمیدانستم گل احساس تو روزی خواهد مرد

 

وای تنهایی من!! وای تنهایی من !!

 

بگذر از خاطرها.. تو رهاشو اکنون از غم فاصله ها

 

وای !! تنهایی من میدانی!!

 

عشق دنیای قشنگی دارد

 

زیر باران با عشق چتر معنای حقیری  دارد

 

توی شبها با عشق ماه در دامن توست .. آسمان لایق توست

 

وای تنهایی من!! لحظه هایم خوش بود... جای تو خالی بود

آخر او دستانش مثل یک آتش بود

 

وای تنهایی من چه دروغی چه دروغی میگفت

 

که دلش مال من است

 

که به فکر همه احوال من است

 

وای تنهایی من ... چه دروغی میگفت!

 

او نمیدانست عشق مال عصر  منطق ...

 

حکمت و فلسفه نیست

 

عشق لبخند خداست

 

عشق از خاک جداست

وای تنهای من.. من گمان میکردم می توان عاشق کرد

 

می توان عاشق بود...

 

بی خبر اینکه عشق را به گدایی نتوان صاحب بود

 

شعر:

رامینه پازوکی از اعضای سایت ایران- ایران

نظرات 2 + ارسال نظر
سینا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:06 ب.ظ

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

مارشال-حسین جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:03 ب.ظ http://persian-rapz.blogsky.com

سلام خوبی نم که وبلاگ شما رو دیدو احاس کردم تازه واردید
اگه دوست دارید با من هم کاری کنید به ایدی من آف بزنید
هانم وبلاگمه http://persian-rapz.blogsky.com
بای بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد